خداوندم اینجا با پوشیدن سفید و لبخند زده است. "فرشتهام، من میتوانم از دعاهای تو استفاده کنم اگر آنها از دلت سرچشمه بگیرند. وقتی فقط کلماتی را میگویی، مانند اینکه یک کلید به دست من میدهی که هیچ دلی نمی�برده است. اما هنگامیکه ابتدا در دل خود شروع به دعای خود میکنی و سپس با لبهایشان، تو برای من یک کلیدی میدهم که هر دلای بگشایم و آن را از نعمت پر کنم. من به شما با فراوانی خیرخواهای خدا آمدهام. همه نیازهایی را در قلب من قرار دهید زیرا هیچ اعتماد بزرگتر نیست." دربارهٔ چاهکار سوال کردم. او به لیستی که کنارمن بود اشاره کرد. "یکی امروز پیدا خواهد شد که قادر و قابل اعتماد است."